دلم میخاست با خانوادم راحت بودم... انقدر راحت که از "تو" باهاشون حرف بزنم... که بگم وقتی باهاتم چقدر بهم خوش
میگذره... که وقتی اذیتم میکنی و چشمات میخنده چقدر حرص میخورم... ولی حیف... برای فزندی که هیچگاه نخاهم
داشت مادری خواهم شد آنگونه که خود میخاهم... نه آنگونه که جامعه میپسندد...
پ.ن: خداییش ورژن قبلی خیلی قشنگتر بود...