تک درخت بید

من... خودم... دلم...

تک درخت بید

من... خودم... دلم...

20

دلم میخاست با خانوادم راحت بودم... انقدر راحت که از "تو" باهاشون حرف بزنم... که بگم وقتی باهاتم چقدر بهم خوش


میگذره... که وقتی اذیتم میکنی و چشمات میخنده چقدر حرص میخورم... ولی حیف... برای فزندی که هیچگاه نخاهم


داشت مادری خواهم شد آنگونه که خود میخاهم... نه آنگونه که جامعه میپسندد... 



پ.ن: خداییش ورژن قبلی خیلی قشنگتر بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد